توماس آکوئيني و تمايز وجود از ماهيت ( ذات )
کتاب در باب وجود و ماهيت چارچوب اوليه هستي شناسي توماس آکوئيني را بيان کرده است. وي در اين کتاب کوچک به تحليل دقيق از ذات يا ماهيت و وجود مي پردازد و معتقد است که غير از خدا تمام موجودات اعم از مادي و مجرد
نويسنده: دکتر سيد محمد اسماعيل سيد هاشمي
کتاب در باب وجود و ماهيت چارچوب اوليه هستي شناسي توماس آکوئيني را بيان کرده است. وي در اين کتاب کوچک به تحليل دقيق از ذات يا ماهيت و وجود مي پردازد و معتقد است که غير از خدا تمام موجودات اعم از مادي و مجرد از وجود و ماهيت ترکيب شده اند. او براي ذات يا ماهيت از چند تعبير استفاده مي کند و اظهار مي دارد که شيء از جهت اين که مدلول تعريف و معقول ذهني قرار مي گيرد، ماهيت «quiditas» ناميده مي شود و از جهت اين که موضوع براي وجود قرار مي گيرد ذات «essntia» به آن اطلاق مي شود. (1)
به نظر وي ذات، ماهيت، طبيعت، تعريف و صورت به يک چيز دلالت دارند، ولي با اعتبارات مختلف، (2) مثلاً بر جوهر به اعتبار اين که موضوع براي پذيرش وجود (esse) مي باشد ذات « essentia» اطلاق مي شود و به اعتبار دلالت داشتن بر تعريف شيء (quiditas) گفته مي شود. او سه نوع ذات يا ماهيت در رابطه با وجود مطرح کرده است:
1. ذات خداوند که عين وجود اوست؛ از اين رو برخي فلاسفه مي گويند: خدا ماهيت ندارد چون ذات او مغايرتي با وجودش ندارد و تحت هيچ جنسي قرار نمي گيرد.
2. ذات يا ماهيت در جواهر عقلي که وجود آن ها با ماهيت آن ها مغايرت دارد. در اين جواهر ماده وجود ندارد و هستي حال در صورت يا ذات آن هاست.
3. ماهيت در اشياي مرکب از ماده و صورت که هستي اش را از غير مي گيرد. (3)
به نظر توماس ماهيت در جواهر بسيط، همان ( صورت ) آن هاست و در جواهر مرکب، ترکيبي از ماده و صورت است، اما ماهيت، در جواهر بسيط ( مجرد )، کامل تر از ماهيت در جواهر مرکب است. (4)
در جايي ديگر در تفکيک و تمايز وجود از ماهيت و معيار نياز ماهيت به وجود مي گويد: « هر چند جواهر بسيط، صور محض بدون ماده هستند، ولي به علت تمايز ماهيت از وجود، آن ها فعليت محض نيستند، بلکه به نوعي بالقوه مي باشند و چون وجود، جزء ماهيت و ذات آن ها نيست، از بيرون بر آن ها عارض مي شود و با ماهيت آن ها ترکيب مي گردد، اما اگر چيزي، وجود محض باشد صورت يا فصل نيز ندارد در نتيجه ماهيت آن عين هستي آن است و اين همان علت نخستين است. » (5)
به هر حال اين تفسير جديد از وجود، نقطه عطفي در تاريخ مابعدالطبيعه غرب بود. به گفته ي ژيلسون تمايز وجود از ماهيت نه تنها اساس فلسفه ي توماس بلکه اصل اصيل هرگونه فلسفه اولي در عالم مسيحي است. (6)
پينوشتها:
1- Aquinas, Essence and Existens, translatedby Robert. miller, ch. 1, p.3.
2- Ibid, p. 30.
3- Ibid, p. 32, 38.
4- Ibid, p.4.
5- Ibid, p.28.
6- اتين ژيلسون، روح فلسفه در قرون وسطي، ترجمه داوودي، ص 141.
سيد هاشمي، سيد محمد اسماعيل؛ (1390)، آفرينش و ابعاد فلسفي آن در الهيات اسلامي و مسيحي، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}